|
دو شنبه 12 فروردين 1392برچسب:, :: 21:36 :: نويسنده : hedye
اگر میدونستی قطره ی باران هنگام دور شدن ازابر چه حسی داره؟ اگر میدونستی یک بندر وقت رفتن کشتی ها چه تنها میشه؟ اگر میدونستی درخت کاج وقت پر کشیدن چه غمگین میشه؟ اگر میدونستی رفتنت چه اتیشی به جونم میکشه انقدر راحت نمیگفتی "خداحافظ"
منتظر لحظه دیدار توهستم سحل است که بگویم: گرفتار تو هستم هرچند که دور از تو من زتودورم... برجان تو سوگند که دوستدار توهستم...
باتمام وجودم قلبم رابه توهدیه کنم من منتظرم ...منتظر لحظه ای پاک ومقدس که به توبگویم: هستی ام هم نفسم مونس شبهای بی قراری ام من دوستت دارم اری من عاشق توام وعاشقانه تورا میپرستم... نظرات شما عزیزان:
سلام هدیه جان وبلاگ قشنگی داری اگه موافقی تبادل لینک کنیم
|